یک صبح معمولی است ، وقتی زن و شوهر در یک رختخواب می خوابند ، سپس ساعت زنگ دار به صدا در می آید ، بدون اینکه به یکدیگر توجه کنند ، چرخش می گیرند ، بلند فیلم سکسی شب اول ازدواج می شوند و برای کار لباس می گیرند. شوهرم با رانندگی ماشین ، تعجب كرد كه زندگی لاغر او چگونه است ، و در همان روز نبود و پس از آن ، با یادآوری اینکه آنها امروز در محل کار یک شام مشترک را برنامه ریزی می کردند ، تصمیم گرفت به طور کامل از آن پرش کند. در ابتدا او خود را به جای خجالتی بودن معرفی کرد ، اما سرانجام عادت کرد و به سمت دو زیبایی رفت که سریع عضو خود را گرفتند و قبل از آن خود را در توالت جدا کردند. او شروع به لعنتی کرد ، زیرا مردی که قبلاً هرگز چنین کاری نکرده بود او را ساخته است. او به سرطان مبتلا شد ، از آن به درستی استفاده کرد و بلافاصله سرطان دیگری گرفت. البته او خیلی طولانی نمی توانست چنین تنش را کنترل کند ، و چون وقت کافی برای کامل کردن بچه های بد نداشت ، آنها را به بیدمشک خاتمه داد.